فکر مشغول چندجاست تو فال فنجون
پر از افکار منفي و نگران بودن
از همين فکراست که مغز شده زندون
همه مغزامون سنگين حال شده بد
آيا ميرسيم به مقصد چهار ساله بعد
اين داستان من شده خستم ديگه
چرا کارما واسه ما داره بازتابه عکس
چرخ گردون ميگرده ولي نوبت ما شد گير کرده
ما به کف چسبيديم بدجور اين چرخه داره بامبول صدجور
زندگيمون شده دوراهي و انتخاب کردن
شده درجا زدن يا دست رها کردن
يا بايد تنهاشي و بري به سمت پيشرفت
يا تو جمع بموني و بري به سمت برگشت
بعضي وقت ها بايد احساسات و ترجيح بدي
و بموني کنار خانوادت و به خودت سختي بدي
بعضي وقت ها نبايد به فکر فرو رفت
بايد دل کند تا هدفا از دست نرفت
چرخ گردون ميگرده ولي نوبت ما شد گير کرده
ما به کف چسبيديم بدجور اين چرخه داره بامبول صدجور
همه مون مشتاق چنده ساله بعديم
چون روزامون ميگذره در حاله سختي
همه مون تا بيخ زير وام و قرضيم
همه مشتاقيم واسه رسيدنه در واقع تفريح
دنبال فرداي بهتر ميگرديم و منتظريم
ديگه نميشه بريم جلو سنگينيم از درد
ميخوايم که دوباره به سمت غصه نريم
خواستمون نوره ديگه فقط کلش همين
چرخ گردون ميگرده ولي نوبت ما شد گير کرده
ما به کف چسبيديم بدجور اين چرخه داره بامبول صدجور
Talakh Toolokh